یه وقتهایی یه آدمهایی میبینی، میگی اینا فرشته هستن یا آدم توی صف نونوایی یه خانمی مسنی ایستاده بود که ایستادن و راه رفتن براش سخت بود یه آقای جونی قسمت مردونه بود نوبتشو داد این خانم نونهاشو من جمع کردم زمانی داشت می رفت، به آقای جون گفتم اگه ماشین دارین این خانم رو برسونین گفت خیلی ازتون ممنونم که حواستون بود نونهاش زیاد بود و به سختی راه می رفت اون خانمو صدا زد و در ماشین رو باز کرد تا بشینهاونقد این آقا مودب بود و خوش قلب بود، میدونستم اگه بگم تا خونش برسون حتما می رسوند آدم های که کار راه انداز هستن، توی چهرشون پیداست هیچ وقت از این آدمها نمی ترسم همیشه دو تا بال پشت اونا میزارم و به اونا میگم فرشته
اشتراک گذاری در تلگرام